تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.25- تحليل و بررسي فيلـــــــم مهلکه (The Hurt Locker)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در چهارشنبه, 10 آبان 1391 09:18
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 8935
|
نام فیلم: مهلکه |
|
|
 |
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان: کاترین بیگلو
تهیه کننده: کاترین بیگلو
فیلمبردار: بری آکروید
نویسنده :مارک بول
تدوین: چریس ایناس
موسیقی متن: مارکو بلترامی و باک سندرز
کارگردان هنری: دیوید براین |
|
|
بازیگران |
|
|
گای پیرس : مک تامپسون
رالف فینیس : تیم لیدر
اونجلین لیلی : کانی جیمز
جرمی رنر : ویلیام جیمز
آنتونی مکی: سانبورن
برایان گریتی: اوون الدریج |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام , جنگی
تاریخ نمایش: 10 اکتبر 2008 ایتالیا
درجه نمایش: R
زمان فيلم : 131 دقيقه آمريكا
شرکت تولید کننده: ولتاژ پیکچرز
محصول ایالات متحده
بودجه فیلم: 15 میلیون دلار
فروش کل فیلم: 49 میلیون دلار
IMDB Rate 7.7 از 153312 راي |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب ۲۰۱۰
برای بهترین کارگردان ,بهترین فیلم درام,بهترین فیلمبرداری
برنده جایزه اسکار ۲۰۱۰ برای
بهترین فیلم
بهترین کارگردان
بهترین فیلم
بهترین فیلمنامه اورجینال
بهترین میکس صدا
بهترین تدوین صدا
بهترین تدوین,
برنده جایزه بفتا برای
بهترین فیلم,بهترین کارگردان,بهترین فیلمبرداری,بهترین فیلمناه اورجینال,بهترین تدوین,بهترین صدا. |
|
|
تحلیل و بررسی از نادر جلایری |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
 |
|
|
تحلیل فیلم مهلکه |
|
|
تحلـــــــــــــــــــیل فیلــــــــــــــــــم
این فیلم بیانگر خشونت, خشم و شجاعت واقعی در میدان های نبرد است. شجاعتی که همیشه باید همراه خشم باشد تا بتواند معنی خود را بیان کند. در این فیلم با معنی واقعی شجاعت و از خودگذشتگی آشنا میشوید.
داستان فیلم:
مضمون داستان در رابطه با چند سرباز و تخریب چی است که ماموریتهای خود را با موفقیت پشت سر میگذارند. اون، جیمز و سنبرن بازیگران اصلی این فیلم هستند.
ماهیت تخریب چی ها:
خنثی سازها یا به بیانی دیگر همان تخریب چی ها چه کسانی هستند؟ در دل آنها چه میگذرد؟ با خودشان چه فکری میکنند؟ این همه شجاعت و از خود گذشتگی را از کجا آورده اند؟
خنثی ساز ها کسانی هستند که خود را فدای هم رزمان خود میکنند تا این هم رزمان بتوانند یک ماموریت را به موفقیت برسانند. خوب آیا این تعریف کاملی از تخریب چی هاست؟ تخریب چی ها کسانی هستند خود را خونسرد جلوه میدهند ولی هیچ کس نمیداند در دل آنها چه میگذرد. بیشتر آنها یا بهتر است بگویم همه آنها از قلب بزرگی برخوردار هستند. کسانی که به راحتی و مثل آب خوردن پای خودشان را بر روی مین های زمین های جنگی میگذارند. و فقط به این فکر هستند که وظیفه خود را انجام داده باشند.
حواشی فیلم:
با پخش این فیلم در جشنواره های رونیز و تورنتو توجه هر سینما دوستی به آن جلب شد. هر کسی که این فیلم را ندیده است, باید خود را برای تماشای این فیلم بی عیب و نقص آماده کند. به جز چند صحنه بیربط –یک یورش تکنفره برای گرفتن انتقام، و یک مکالمه در مورد معنای واقعی آنچه میگذرد- که به راحتی میتوانست از مدت زمان 2 ساعت و 11 دقیقه فیلم حذف شود، در سایر موارد فیلم (گنجه رنج) را میتوان به عنوان یک فیلم موفق دانست. این فیلم به واسطه تصاویر محکم و به تصویر کشیدن معنی واقعی خشونت ثابت کرد که حتی در جهنم هم به قهرمان ها نیاز است. آن هم چه جهنمی...
کارگردان، کاترین بیگلو نبوغ و زیرکی خود را در به تصویر کشیدن داستانهای پیچیده در مورد شخصیتهای عجیب و غریب در دو فیلم نادر به ما نشان داده است. یکی «تقریبا تاریک» (1987) که یک فیلم بهیادماندنی خونآشامی و عاشقانه است که بیشتر مخاطبان آن جوانان هستند. و دیگری «نقطه شکست» (1991) که یک فیلم موجسواری-سرقت است. فیلمنامهنویس فیلم (مارک بوال) یکی از روزنامهنگاران شاغل در مجلههای رولینگ استون، ویلیج وویس و پلیبوی است که داستانی را که پل هَگیس در یکی از قابلتوجهترین فیلمهای این سالها در مورد جنگ عراق (در درهی الاه) باز کرده بود را بسط و گسترش داد. این دو فیلمنامه نویس مکمل کار یکدیگر بودند و توانستد یکی از بی سابقه ترین فیلمهای سینمایی را در تاریخ به ثبت برسانند. در عین حال فیلم همدردی قابل ذکری با سربازان جوخه خنثیسازی دارد، کسانی که کارهای غیرممکنی را انجام میدهند.
تحلیل و بررسی فیلم:
یک گروه 3 نفری خنثیکننده بمب ارتش ایالات متحده در بغداد، یک افسر جاسوسی، یک متخصص که با تفنگ دوربیندارش ساختمانهای اطراف را پوشش میدهد و یک سر گروهبان که به سمت بُمب رفته و سعی در خنثی کردن آن دارد.
امروز گزارشی از وجود یک بُمب در یکی از خیابانهای بغداد رسیده است. همه چیز آرام و بی دردسر به نظر میرسد. سرگروهبان میگوید: "بذار اونا بدونن اگه بخوان یه بمب کنار خیابون بذارن ما هم خیابون لعنتیشونو میترکونیم." اما قضیه پیچیدهتر میشود. وقتی با لباس سنگین مخصوص (شبیه لباس فضانوردی) در دمای 54 درجهی سانتیگراد به سمت بُمب میرود. لبخندی از روی اجبار بر لبان او نقش میبندد. به راهش ادامه میدهد تا بتواند آن بمب را پیدا کند. متخصص (برایان گراوتی) نظرش به سوی مردی جلب میشود که قصد دارد با موبایلش شمارهگیری کند، اعضای گروه آن مرد را می بینند و با فریاد به او میگویند که موبایلش را به زمین بیاندازد. سر گروهبان (گای پیرس) متوجه شده و به سرعت میدود تا از محل خطر دور شود. اما دیر شده است. بووووووم! بُمب منفجر میشود و این صحنه از فیلم با دید ترکیبی که به ما دست میدهد (اعم از تصویر برداری و سکوت فیلم) میتواند یکی از زیباترین لحظه های این فیلم باشد. پس از انفجار خون همچون باران سرخرنگی که به شیشه ماشین بخورد از داخل به شیشه کلاهخودش میپاشد. و چه شد؟ کار تخریب چی به پایان رسید اما به چه قیمتی؟ به قیمت جانش...
پس از این اتفاق فرمانده گروه با ناراحتی همه وسایل متخصص را یکجا جمع میکند... و با ناراحتی محل را ترک میکند.
صفحه سیاه میشود. آهنگ خشن یا به قولی دیگر متال بخش میشود. و در اینجا یکی دیگر از شخصیت های جالب فیلم را میبینیم. کسی نیست جز گروهبان جیمز که یک خنثی ساز تمام عیار است. شخصی خونسرد. شوخ طبع. نگران. و یک وظیفه شناس.
با مرگ خنثی ساز همه چیز به هم میریزد تا اینکه سرو کله جیمز پیدا میشود. او به گروه میپیوندد.

آن ها با آمدن جیمز گروه خود را حفظ میکنند که شامل: اون الدریج، ویلیام جیمز و جی تی سنبرن میباشد. گروهبان اول ویلیام جیمز (جرمی رِنِر) کسی است که به نظر میآید نمیتواند کارهای رهبر از دست رفته گروه را انجام دهد و یا هنوز با شرایط وفق پیدا نکرده است. جیمز خیلی حرف نمیزند و فقط کارش را انجام میدهد و آن هم چیزی نیست جز جلوگیری از ویران شدن هرچه بیشتر بغداد توسط بمبگذاران... از همان مکالمه اولی که بین سنبرن و جیمز صورت میگیرد جرقه های کینه آنها نسبت به هم شکل میگیرد. در اولین ماموریت میبینیم که در داخل ماشین اون الدریج زیادی حرف میزند. گویی که ترسیده باشد. کلا آدم ترسو یا با استرسی به نظر میرسد. وقتی سنبرن به اون که زیاد حرف میزند میگوید ساکت باش . اون در جایش خشک میشود و تصمیم میگیرد که خود را به کار دیگری مشغول کند و همین کار را هم میکند. از دریچه ماشین بالا میرود و به ماشین هایی که در ترافیک هستند هشدار میدهد که راه را برای آنها باز کنند. در این لحظه چهره نگران مردم بغداد و موسیقی متن دلنشینی که همراه آن شده است سعی دارد که توجه بیننده را نسبت به فیلم جلب کند. جیمز با استایل همیشگی خود از ماشین پیاده میشود، سیگار خود را روشن میکند و با گروه خود به راه میفتد. در بین راه میبیند که تعدادی از سربازان خودی در گوشه ای مخفی شده اند. به سراغ آنها میرود و ماجرا را از آنها میپرسد. آنها جیمز را از وجود بمب در منطقه آگاه میکنند. جیمز که در خنثی سازی بمب مهارت ویژه ای دارد لباس مخصوص را بر تن میکند و به راه میفتد. جیمز یک بمب دودزا را رها میکند که از خودش بر علیه تکتیراندازان احتمالی دشمن محافظت کند. اما این کار او باعث بسته شدن دید هم نبردانش میشود. (یک گروه دیگر نیز نزدیک به محل بمبگذاری برای پوشش دادن وجود دارد) سنبرن نگران میشود و برایش جای سوال است که چرا جیمز چنین کاری کرده است؟ نگرانی در چشمان سنبرن موج میزند یک تاکسی از گروه کمکی رد شده و خود را به محل بُمب نزدیک میکند. جیمز با نشانه گرفتن هفت تیرش به سمت راننده او را وادار به ترک محل میکند. ولی از جانب راننده هیچ عکسالعملی مشاهده نمیشود. جیمز به شیشه اتومبیل شلیک میکند و یکبار دیگر دستور خودش را تکرار میکند. او اسلحهاش را به سمت سر راننده نشانه گرفته "میخوای بری عقب یا نه؟" راننده هم که مجبور به انجام این کار است دنده عقب میگیرد و بازمیگردد. ماموران تیم پشتیبانی که عقبترند بر سر راننده ریخته و وی را همچون قاتلین و جنایتکاران سابقهدار دستگیر میکنند. جیمز در هِدفونش به سَنبورن میگوید "اگه تا الان شورشی نبوده بعد از این اتفاق دیگه حتما شورشی محسوب میشه" جیمز همینطور که در حال خنثی کردن یک بمب در محل است متوجه میشود که یک انشعاب سیمی دیگر در کنار همین بمب قراردارد که وقتی آن را دنبال میکند متوجه حضور هفت بمب دیگر در محل میگردد. "وای دیگه از این بدتر نمیشه" او باز هم همه بمب هارا خنثی میکند. "خوب. تمام شد. مثل آب خوردن!"
دیدن جیمز هنگام خنثی کردن بمب بسیار هیجانبرانگیزاست. اعتماد به نفس فوق العاده ای دارد و قدرت تجزیه و تحلیل ستودنی و همانند یک قهرمان ورزشی منحصر به فرد است. استارت فیلم با نقل قولی از روزنامه نگار سابق نیویورک تایمز شروع میشود که میگوید : "جنگ یک ماده مخدر است." فیلمها اکثرا طوری ساخته میشوند که از سربازان به عنوان یک ماشین آدم کشی برداشت میشود که به صورت ناسازگار با محیط به خانه بر میگردند. اما بیگلو و بوال به دنبال این داستان نیستند. آنها میخواهند بگویند که در یک عملیات دموکراسیخواهانه امریکایی مثلا در عراق یا افغانستان، ارتش به افرادی همچون جیمز احتیاج دارد.
بعضی از مردم واقعا شانس این را پیدا میکنند که بدانند برای چه کاری ساخته شدهاند. البته این موضوع میتواند بصورت بدشانسی هم باشد. در هر صورت تمرین مهارتهای انسان برای وی لذتبخش است. حتی اگر این کار خطر جدی برای زندگی وی داشته باشد. توانایی و استعدادی را که کس دیگری برای طراحی یک بمب دارد جیمز برای پیدا کردن و خنثی کردن آن دارد. این کار نه تنها شغل اوست بلکه میدانیست برای تثبیت هنر خود. وقتی میبینیم جیمز ماشینی را قطعه به قطعه لُخت میکند و یا شکم پسربچهای مرده را برای در آوردن یک بمب IED تشریح میکند, نشان میدهد که او واقعا شایستگی این کار را دارد و واقعا نبوغ خود را به تصویر میکشد. "ماموریت به اتمام رسید" تنها یک جمله خبری نیست که سربازان به هم میگویند. این جمله تعریف و توضیح مردی چون جیمز است بعد از انجام کارش. استفاده نکردن از تواناییهای جیمز در نجات جان مردم یک جنایت آشکار است. البته برای خود جیمز هم سرگرمی محسوب میشود. در طول فیلم متوجه میشویم که جیمز در خانه یک زن و بچه منتظر دارد اما بغداد جایی است که او احساس زنده بودن میکند. اگر خنثیسازی بمب برای جیمز یک ماده تحریک کننده نباشد، همانند آدرنالین، برای او ضروری است.

یک نابغه خودش برای خودش قوانینی را به میدان میاورد، اما یک سرباز اجازه این کار را ندارد. قبل از جستجوی ماشین برای چاشنی بُمبها جیمز لباس محافظش را در میآورد. (در این فاصله این لباس، محافظت چندانی ایجاد نمیکند) جیمز میگوید: "اگه قراره بمیرم ترجیح میدم لباس راحتی تنم باشه." سرسختی و تَمَرُدِ وی فراتر رفته و وسیله ارتباطی خود (هِدفون) با گروهبان سُنبورن را درآورده و به بیرون از ماشین پرت میکند که مجبور نباشد به حرف های او گوش بدهد. تعداد زیادی از مردم در جلوی درب مغازههای اطراف، روی سقف خانههای نزدیک به محل بمب گذاری جمع شدهاند. قهرمانبازی جیمز میتواند باعث به خطر افتادن ماموریت شود. اما یک نابغه باید همیشه حواسش جمع باشد. پس از اتمام عملیات فکر میکند همتیمیهایش از کارش راضی باشند ولی سُنبورن به محض اینکه به او میرسد چانه جیمز را با مشتی سنگین استقبال میکند. گروهی دیگر برای قدردانی از راه میرسند. فرمانده تیم سرهنگ الدریج (دیوید مورس) پس از بگو بخند با جیمز (در حالی که صورت مشتخوردهاش را میبیند) به او میگوید: "با مردم خوب نیستی مگه نه؟ اما توی یک جنگجوی خوبی هستی."
قلب فیلم با صحنههای نشاندهنده اوضاع جوخه خنثیکننده بمب پر میشود. یکی از سکانسهای طولانی و زیبای فیلم، گروه را با یک گروه از سربازان جایزهبگیر انگلیسی همراه میکند که به دنبال کشتن القاعدهایها در بیابانهای عراقاند. بوال و بیگلو خوب میدانستهاند که حرکت به سمت بُمب و همچنین خنثیسازی کشش و توجه لازم را برای مخاطب فراهم میآورد. آنها مجبور نیستند با به تعلیق درآوردن و کِش دادن هرچه بیشتر فیلم صحنههای نمایشی ایجاد کنند.
حضور چهرههای آشنا -رالف فاینس، گای پیرس، دیوید مورس- همگی کوتاه و گذرا هستند و سه نقش اصلی فیلم (گروه خنثیسازی) شما را به سمت خود جذب کرده و و اصلا نمیگذارند که شما جذب ستاره های این فیلم شوید. بازی این هر سه خوب است: مَکی در نقش سربازی کارآزموده که رفتاری کاملا قانونمند دارد. جراوتی در نقش سربازی فرمانبر که اعصاب ضعیفی دارد و مخصوصا رِنِر در نقش جیمز. او در «سرزمین شمالی» و «28 روز بعد» و «ترور جسی جیمز» به عنوان نقش مکمل ظاهر شد. اما این فیلم فرصت طلایی او بوده و او هم از پس نقش خود برآمده است. او فردیست با ظاهر معمولی با صورتی گوشتالو، ساکت و در نگاه اول به نظرمیرسد فاقد توانایی لازم برای نقش اولی یک فیلم باشد. اما این دیدگاه پس از چند دقیقه از حضورش در فیلم کاملا از بین میرود به طوری که همچون یک راسل کروی جوان به آرامی قدرت، اعتماد به نفس و غیر قابل پیشبینی بودن را به دست میآورد. عشق و علاقه و غرق شدن بازیگران در نقشهایشان یکی از بزرگترین عوامل دوستداشتنی فیلم است. دیگر عامل ضربآهنگ فیلم است، به شدت آرام و ساکت، که نشانههای خود را از شخصیتی که میبینیم گرفته است و این بیانگر این موضوع است که جیمز نه تنها جزئی از داستان فیلم بلکه سازنده واقعی آن محسوب میشود.
بعدها ممکن است به برداشتی بهتر از بیچارگیها و قهرمانپروریهایی که آمریکا در مبارزه با تروریسم نایل شده برسم اما در حال حاضر میگویم که این موضوع موجهترین است.
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
 |
|
|
 |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.25 برای بار اول به تاریخ 13-02-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از نادر جلایری |
|