تحلیل و بررسی سینمای جهان

Cwa.61- تحليل و بررسي فيلـــــــم دزدان دریائی کارائیب 4 (On Stranger Tides)

 

  نام فیلم: دزدان دریایی کارائیب (در امواج غریبه)  
  On Stranger Tides  
  اطلاعات فیلم  
  کارگردان:راب مارشال
تهیه کننده:جری بروکهایمر
نویسنده: تد الیوت-تریروسو
بر گرفته شده اقتباسی از:تیم پاورز
موزیک:هانس زیمر
تدوین:مایکل کان
کمپانی تولید کننده: والت دیسنی
 
  بازیگران  
  جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپارو
جفری راش در نقش کاپیتان هکتور باربوسا
پنه لوپه کروز در نقش آنجلیکا
یان مکشن در نقش ادوارد بلک بورد
 
  اطلاعات دیگر  
  ژانر:فانتزی-درام-هیجانی
تاریخ اکران:20 می 2011
درجه نمایش PG-13
زمان فیلم:136 دقیقه
محصول:امریکا-انگلستان
کمپانی سازنده : دیسنی
بودجه کل:250 میلیون دلار
فروش کل:1,043,871,802میلیون دلار
دارای امتیاز 6.9 از سایت imdb
 
  افتخارات و جوایز  
  نامزدی در پنج فستیوال سینمائی  
  بررسی کننده : امیر مهدوی  

 

  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
  On Stranger Tides  
  تحلیل فیلم دزدان دریایی کارائیب (در امواج غریبه)  
 

اطلاعاتی درباره فیلم دزدان دریایی کاراییب در موج های بیگانه:

دزدان دریایی کارائیب (در موج های بیگانه) محصول 2011 یک فیلم فانتزی ماجراجویانه و چهارمین قسمت از مجموعه دزدان دریایی کارائیب است. گور وربینسکی که سه فیلم قبلی را کارگردانی کرده است، جای خود را به راب مارشال داده است در حالیکه جری براکیمر همچنان به عنوان تولیدکننده همکاری کرده است.

در فیلم که برگرفته شده از رمان در موج های بیگانه تیم پاورز است، کاپیتان جک (جانی دپ) كه به آنجلیکا (پنه لوپه کروز) ملحق شده است، با دزد دریایی نامشهور بلکبرد (جان مک شان) روبرو می شود. فیلم توسط تصویر والت دیزنی پخش شده است و در تاریخ های عرضه در 18 می و 20 می 2011 اولین اجرای تئاتری داشت. و به صورت دیجیتال دیزنی 3D و IMAX 3D به علاوه دو بعدی سنتی و فرمت های IMAX عرضه شد. 
نویسندگان تری راسیو و تد الیوت در طی دو تولید پشت سرهم صندوقچه مرد مرده و در پایان دنیا از داستان آموختند که باید فیلمنامه ای متناسب با جک اسپارو تولید کنند و آنرا نقطه آغاز خوبی برای فیلم جدید مجموعه عنوان کردند. پیش تولید بعد از پایان اعتصاب انجمن نویسندگان آمریکا 2007-2008 آغاز شد، که در آن جانی دپ با نویسندگان بر روی طرح داستان همکاری می کرد. عکسبرداری اصلی به مدت 16 روز بین ژوئن و نوامبر 2010 با لوکشین هایی در هاوایی، انگلستان، پورتوریکو و کالیفرنیا صورت گرفت. در فیلمبرداری از دوربین های 3 بعدی مانند دوربينهاي فیلم آواتار 2009 استفاده شده است و ده کمپانی با جلوه های ویژه فیلم همکاری کرده اند. 

در موج های بیگانه رکورد باکس آفیس را شکست و هشتمین فیلم با بالاترین سود در تمام زمان ها شد. بازبینی های اصلی با ستایش و تمجید هنرپیشگان و کارگردان همراه شد، اما انتقادهایی درباره نسخه نوشتاری داشت. 

تحلیل فیلم دزدان دریایی کاراییب، بر موج های بیگانه:
همانطور که دوستان و خوانندگان تحلیل سری مجموعه فیلمهای دزدان دریایی کاراییب در سایت سینماسنتر مي دانند، من طرفدار اصلی فیلم دزدان دریایی کارائیب هستم و علاقه زیادی به شخص جانی دپ بخصوص کاراکتر کاپیتان جک اسپارو دارم. اما علیرغم این موضوع آنطور که باید از قسمت چهارم فيلم لذت نبردم و فقط لذت بازی استثنایی جانی دپ در نقش جک اسپارو حاصل شد. اما بعد با خودم كمي روراست شدم و ديدم نباید درباره فیلم، داستان و نوع ساخت آن احساسي نظر بدهم. من جدا تمایل زیادی به محتوای فیلم دزدان دریایی 4 ندارم چون عقيده دارم داستان آن مثل 3 سری قبل قوی نبوده است.
اجازه دهید نخست پرسشی را مطرح کنم و مثالی بزنم تا بیشتر متوجه حرفم بشوید. اگر شما فیلم جنگ ستارگان را دیده باشید و طرفدار این سری باشید آیا همیشه می خواستید فیلم جنگ ستارگان را با بازی "هن سولو" به عنوان کاراکتر اصلی ببینید؟ اگر جوابتان بله است، پس واقعا فیلم را درست متوجه شده اید و درک کرده اید ولی اگر جوابتان "نه" میباشد باید گفت شما از این فیلم هیچ نفهمیده اید و فقط برای جنبه تبلیغاتی فیلم را دنبال میکنید و جلوه های ویژه و داستانی که شما را فقط برای 2 ساعت از زندگیتان جدا کند و لذت ببرید از اینکه این فیلم را میبینید، و به درک متقابلی که کارگردان ببرگ قصد داشته با نشان دادن این فیلم به بیننده بدهد نرسیده اید. حال باید گفت اینکه سازندگان دزدان دریایی کارائیب نمی دانند تفاوت بین چیزی که بیننده می خواهد ببیند و چیزی که بیننده نیاز دارد ببیند چیست زیرا فیلم چهارم در این چرخه عرضه شد.

در موج های بیگانه، بیننده ها کاپیتان جک را دوست دارند. زمانیکه او در این نقش در سال 2003 ظاهر شد فیلم سازان سعی کردند به مردم چیزی را بدهند که می خواهند. اما در فیلم قسمت چهارم فقط یک چیز را به بینندگان میدهند، آن هم "اسپاروی بیشتر" میباشد. اینکه شاید تنها یک نتیجه مثبت وجود داشته باشد. اما همیشه نمیشود یک فیلم را بر پایه یک بازیگر استوار کرد.
حال بهتر است نمونه ای را مثال بزنم. شما "مایکل کابون" را میشناسید؟ (او یکی از بزرگترین نویسندگان حال حاضر امریکاست که در رابطه با رمان های علمی-تخیلی بسیار موفق عمل کرده است) من یک مقاله از مایکل کابون را در یکی از سایت ها خواندم که در داستانش "آدمی رذل "را تعریف می کرد؛ او به سبکی عجیب و جدید رفتار و شخصیت آن فرد را شرح میداد که در آن "آدم رذل" كه به نوعی شرافتمند نیز بود، را به نوعی به چالش میکشید. اما از او در نهايت یک قهرمان میساخت. دقیقا مشابه کاپیتان جک (در دزدان دریایی کاراییب) و (هن سولو در جنگ های ستارگان جورج لوکاس) که در تریلوژی مربوطه اش بازی میکردند. اما در کنار آنها بازیگرانی هر چند فرعی به چشم میخوردند که در نهایت و با کمک هم فیلم را به شهرت جهانی و محبوبیت تاریخی رساندند. هر چند در کشور خودمان زیاد به جنگ های ستارگان پرداخته نشده است و کمتر کسی را میتوان یافت كه فیلم را دیده باشد. اما در دنیا به موفقیت و محبوبیتی فوق العاده دست یافته است. و این نشان میدهد یک فیلم بر پایه یک بازیگر بزرگ استوار نیست. شاید به مزاج بعضی از افراد مثل من که عاشق یک شخصیت هستند خوش بیاید اما در پایان فیلم نمیشود خودمان را فريب بدهيم و بگویيم این کار، کار درستی است كه یک فیلم با بودجه چندین میلیون دلاری را فقط مربوط به یک بازیگر کنیم. طرف صحبت من فیلم موج های بیگانه میباشد، در موج های بیگانه، ما اثری از ویلیام و الیزابت نمیبینیم که مسئولیت اصلی در رسیدن به نهایت محبوبیت این سری فیلمها را داشتند. در این فیلم شما فقط جک اسپاروی محبوب را دارید و این حداقل سرگرمی است که شما با جک اسپارو خواهید داشت، کسی که در اینجا گهگاه قهرمان و اغلب مواقع بی پروا عمل میکند، در حالیکه گاهی رمانتیک می باشد. حقیقتا شما با کاراکتر اصلی هر فیلم بعد از تماشای فیلم کمی همزاد پنداری میکنید. یعنی شاید فیلم و کاراکترش آنچنان شما را تحت تاثییر قرار دهد که بعد از تماشای فیلم خودتان را جای شخصیت اصلی فیلم میگذارید و چند ساعتی را با همان فکر میگذرانید. اما برای موفقیت رسیدن یک فیلم فقط همین "حس" که به بیننده منتقل میشود کافی نیست. زیرا که فیلم را مورد ستایش قرار نمیدهیم و فقط استعداد و شخصیت محبوب خودمان را به یاد می آوریم و از او یاد میکنیم. حداقل من یکی بعد از دیدن این فیلم اينگونه بودم.

شرم بر آنهایی که فکر میکردند فيلم بدون اورلاندو بلوم و کایرا نایتلی میتواند محبوبیت 3 قسمت قبلی خود را به دست آورد. و اينكه اگر "گور وربینسکی" هم به عنوان کارگردان نباشد باز هم همان جذابیت را خواهد داشت. در واقع، چرخ های دزدان دریایی کاراییب دیگر نمیتواند ما را به لذت کافی مثل 3 سری قبل این مجموعه ببرد. در عوض نوع فیلم تغییر کرده است. ایده ها بسیار ابتدایی میباشد و روند فیلم اصلا هیچ شباهتی به گذشته ندارد. از هیجانش کاسته شده و گویا فیلم فقط برای به دست آوردن پول بیشتر ساخته شده است. چون در این فیلم ما فوکوس را روی فیلم نامه نمیبینیم و فقط به بازیگر پرداخته شده است. یک داستان معمولی.
حتی این فیلم باعث میشود به یاد بیاوریم که این فیلم را ما در فیلم دیگری که در گذشته به نمایش در آمده بود ديده ايم. در اینجا من در فیلم دزدان دریایی کارائیب تنها یک چیز میبینم و آن فیلم قدیمی ایندیانا جونز است. نه فقط به علت رمانس جک/ آنجلیکا؛ نه فقط به علت معبد شوم؛ نه حتی به علت پایان آن... بلکه کل فیلم طوري شبیه آْن ساخته شده است. در موج های بیگانه همانند "ایندیانا جونز و سلطنت جمجمه کریستالی" داستان، خشک و بی حال و عموما بیهوده است. و این چیزی نبود که من انتظارش را داشتم.

چیزی که در اینجا داریم، در ابتدا و به طور بنیادی نقص مسیر است. حدس می زنم نمایش نویس ها، تری الیوت و تد راسیو، را کسی مجبور کرده است تا فقط فیلمنامه ای بنویسند برای جنبه تفريحي فیلم. چون این بار مسیر داستان به کل فرق میکند و هیچ شباهتی به 3 قسمت قبلی ندارد. حدس می زنم گور وربینسکی روش های نشان دادن کاراکترها را به خوبی یافته بود و آنها را در دنیای دیوانه وار فیلم دزدان دریایی کارائیب به وسیله ثبت ضربان ها و لحظات برای هرکس زنده نگه می داشت. و کاراکترها در صحنه های خودشان بسیار عالی به ایفای نقش میپرداختند. حدس می زنم که حتی وربینسکی، جانی دپ را به فراسوی اولین گرایشش می کشاند و هنرپیشه را وادار می ساخت تا در برابر لحظات بازی کند.
اما این قبیل کارها در این قسمت از فیلم دزدان دریایی بر موج های بیگانه آشکار نيست. کاراکترها اغلب مواقع بد و اغلب مواقع کمتر معرفی می شوند اما سپس به طور عجیبی به پیش زمینه مابقی داستان واگذار می شوند. چرا؟ چرا شما کاراکتر را به اندازه" بلک بیرد" ترسناک معرفی می کنید؟ چرا شما دوست دارید جک اسپارو، کاخ واکینگهام را به آتش بکشاند؟ او فقط شانس خروج صلح آمیز توسط پادشاه انگلستان را پیشنهاد می کند بلکه در عوض او باید قلعه بسیار وحشت برانگیز امپراطوری بریتانیایی را به آتش بکشد. چرا؟ جک شوخ منتظر لحظه فرصت طلبانه ای است قبل از اینکه مانوری را انجام دهد. شما می توانید که حرکات جک اسپارو را پیش بینی کنید. می دانید که چه موقع زمان انجام کاری توسط اسپارو است که فیلم سازان گمان می کنند عالی است. در حقیقت مبارزه های شمشیری با این قبیل نظم در موج های بیگانه همراه است که با وجود تکنولوژی 3 بعدی نشان دهنده تاریکی بیشتری است. یعنی این فیلم فقط موفقیتش را بر پایه 3 بعدی بودنش مطرح کرد.

در این فیلم شخصی وجود دارد به نام "سام" به عنوان مبلغ مذهبی که عاشق پری دریایی با بازی "آسترید" شده است. در اینجا تقریبا خط احساسی وجود دارد که بسیار بد نشان داده شده است و شاید گفت مسخره ترين نوع عشقی که من در فیلم ها دیده ام به نمایش درآمده است. اما نکته منفی باز هم ادامه دارد و آن این است که داستان به طور بسیار بد به آنها نیاز دارد و سرنوشت داستان را بايد همین ها مشخص کنند.
همچنین ضعف های دیگر داستان مثل عاشق شدن جک به دختری جدید که تازه وارد این سری مجموعه شده است. آیا شما به جک اسپارو معتقد هستید که عاشق وافعی باشد یا نه؟ نظرتان نسبت به "هکتور باربوسا" که برگشته اما به شکلی کاملا جدید، چیست؟ منطق درباره چنین شخصیتی که باربوسا در گذشته داشته است کاملا در تضاد است. چطور شخصی همچون باربوسا باید در راس اصلی مقامات بریتانیایی جا و مقامی كسب کند؟!
با این وجود، فیلم سازان باز هم از تکنیک های خودشان استفاده میکنند و از صحنه هایي چون جنگ تن به تن با شمشیر استفاده میکنند كه هيجان را بالا ببرند و صحنه های تعقیب و جستجو را به نمایش میگذارند. واضح است که هیچ هزینه ای برای حمایت از جلوه های ویژه نیز کنار گذاشته نمی شود، و در اینجا میتوانیم به این نتیجه برسیم این فیلم را باید جدا از 3 سری قبل دید و نباید انتظار این را داشته باشی که مثل 3 سری قبل تو را درگیر خود کند. بلکه باید با دید کاملا پاک شده و خالی از سری هاي قبلي به دیدن این فیلم بنشینی.

علیرغم پیچیدگی های زیاد، در موج بیگانه میتوان نقاط روشنی را هم پیدا کرد. عملکردهای "دپ و راش" به خوبی به معرض نمایش در آمده است. شاید بتوان گفت این دو 90 درصد فیلم قسمت چهار را بر دوش خود میکشند. در این فیلم به خوبی از این دو بازیگر بزرگ استفاده شده است. تصویر دپ بسیار تنبل و متکبر است در حالیکه تصویر راش بسیار زبل و سرزنده می باشد. دپ تنها زندگی را برمی انگیزد و فقط به خودش فکر میکند. اما اینبار چیزی دیگری هم وجود دارد و آن عشق است، که تا پایان فیلم بیننده متوجه نمیشود این عشق کاپیتان جک اسپارو واقعی است يا خیر؟ وقتیکه او علیه جفری راش (کاپیتان باربوسا) عمل می کند و با او به مبارزه میپردازد، یادآور خفیفی از چیزی است که به طور غیرمحتمل نفرین بلک پیرل را به مسخره می کشاند. اما این کشتی مدت طولانی است که دریانوردی می کند. اما این اصلا مهم نیست. بیننده فقط مروارید سیاه را پادشاه دریاها میداند و منتظر آن میباشد. که از این هم میتوان به عنوان نکته منفی فیلم یاد کرد. اما در نهایت وقتی جک مروارید سیاه را در دست خود میگیرد، بیننده خود به خود دلش برای این کشتی تنگ میشود چرا که جمله های زیبای اسپارو را برای راندن این کشتی در سه مجموعه قبل به یاد می آورد.
نکته مثبت ديگر این فیلم عاشق شدن جک است که اینبار با بازی هوشمندانه او در این نقش، بیننده راضی می ماند. و باید گفت جک اسپارو هر چقدر هم محبوب باشد باز هم نمیتواند یک تنه کل داستان را حرکت دهد زیرا که یک فیلم خوب نیازمند خوب های دیگر است که در کنار هم باشند.

نتیجه گیری:
در آخر باید بگویم برای کسی که هیچ قسمتی از سری مجموعه دزدان دریایی کاراییب را ندیده است این فیلم میتواند يک فیلم عالی باشد، چرا که انتظاری را که از 3 قسمت دیگر داشته اين بار ندارد و فقط یک فیلم مستقل با جلوه های ویژه بالا و بازی متحیر کننده جانی دپ در نقش جک اسپارو را میبیند.
خود من بعد از دیدن فیلم بسیار خوشحال بودم چرا که یک فیلم هیجان انگیز را دیدم. اما وقتی با فيلمهاي قبل مقایسه کردم متوجه شدم که انگار قسمت چهارم این فیلم فقط برای پول دراوردن تهیه شده بود. و از نام جک اسپارو سوءاستفاده کردند تا مردم را به سینماها بکشانند و این همه انفجار و صحنه های اکشن و فانتزی این مجموعه فقط به درد بینندگانی که به دنبال فیلمی نو هستند میخورد نه برای من و امثال من که دنبال فیلمی بوديم که ادامه سه مجموعه قبلی باشد و داستان و محتوای فیلم حرفی برای گفتن داشته باشد.
اما به هر حال نباید از این موضوع گذشت که دزدان دریایی 4 به یک موفقیت فروش جهانی دست یافت و توانست انتظارات خیلی از مردم دنیا را برآورده کند زیرا که عموم مردم فقط به دنبال یک فیلم مهیج هستند و دیگر به عمق و تحلیل فیلم توجه ندارند. حتی اگر فیلم قسمت 5 ساخته شود و فیلمنامه ای ضعیف تر نسبت به این مجموعه داشته باشد باز هم فروش خود را میکند و محبوبیت خود را نزد مردم دارد زیرا که عموم مردم به دنبال زیبایی ظاهری هستند.

 
  با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری  
   
   
  این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.61 برای بار اول به تاریخ 18-12-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.  
  تحلیل و بررسی از امیر مهدوی