تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.41- تحليل و بررسي فيلـــــــم زودیــــــاک (Zodiac)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 14:41
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 9200
|
نام فیلم : زودیاک Zodiac |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
تهیه کننده : Laray Mayfield
کارگردان : David Fincher
نویسنده : James Vanderbilt
نویسنده کتاب : رابرت گری اسمیت
موزیک متن : David Shire
تدوین : Angus Wall |
|
|
بازیگران |
|
|
جک گیلنهال : رابرت گری اسمیت
مارک روفالو : دیوید توچی
رابرت دن جونیور : پل آوری
آنتونی ادواردز: ویلیام آرمسترانگ
برایان کاکس: ملوین بلی |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام – جنایی - رازآلود
تاریخ نمایش: 2 مارچ 2007 در آمریکا
درجه نمایش: R
زمان فیلم: 162 دقیقه
شرکت توزیع کننده: پارامونت پیکچرز
محصول: ایالات متحده
بودجه ساخت: 65 میلیون دلار
فروش کلی: 33 میلیون دلار
IMDB Rate : 7.8 از 10 از بین 111607 رای |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
نامزدی در 25 فستیوال جهانی |
|
|
تحلیل و بررسی از : سروش ممدوحی |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم زودیاک |
|
|
تحلیل فیلم : زودیـــــاک
می خواهم به تحلیل یکی ديگر از فیلم های کارگردان معروف هالیوود "دیوید فینچر" بپردازم. این سومین فیلم فینچر است که مورد بررسی قرار میدهم، که یکی از آنها فیلم به یادماندنی سون با بازی برادپیت و مورگن فریمن و کوین اسپیسی بود و دیگری فیلم شبکه اجتماعی که سال پیش وارد سینمای هالیوود شد. اینبار به تحلیل یکی ديگر از شاهکارهای فینچر "زودیاک" می پردازم.
اینبار فینچر به سوی یکی از کتابهای رابرت گری اسمیت رفته است و با فیلمنامه ای زیبا از جیمز ویندربلت به نام زودیاک اين فيلم را ساخته است. فیلم زودیاک به کارگردانی فینچر همانند تمام فیلم های قبلی او دارای رمز و راز است و باید در هنگام تماشاي فيلم منتظر وقایعی زیبا و در برخی مواقع ناخوشایند باشیم.
فینچر زودیاک را ساخت اما متفاوت با آنچه که از او دیده بودیم. متفاوت با سون، متفاوت با باشگاه مشت زنی و متفاوت با اتاق وحشت و بازی. فینچر این فیلم را کاملا متفاوت ساخته است و شاید بشود گفت این فیلم اصلا برچسب فینچری ندارد اما باز به نوعی خاص است.
زودیاک درباره یک قاتل فراری است که در سال 1960 در سانفرانسيسكو زندگی می کرده است. یک زوج جوان به قتل ميرسند و پیگیری پلیس درباره این پرونده تا بتواند این قاتل فراری را دستگیر کند اما این قتل تازه اولین اتفاق فیلم است و شروعی بر فیلمی درام جنایی و پرمعما و سیاه فینچر است. زودیاک به نوعی فیلمی خاص برای فینچر بود که بعد از زودیاک به سمت ساخت فیلمی دیگر در سبکی متفاوت رفت یعنی فیلم سرگذشت عجیب بنجامین باتن و پس از آن نیز فیلمی درباره فیسبوک را کارگردانی کرد.
ميرسیم به زودیاک و فیلمی درباره قاتل زنجیری، قاتلی که دست از کشتن برنمیدارد و هرکسی جلوی راهش باشد و به او بربخورد را خواهد کشت و هیچ ردی از خود بجای نمیگذارد. او زودیاک است قاتلی که شاید بتوان گفت دومین قاتل زنجیره ای تاریخ است که توانسته است از دستان پلیس فرار کند.
داستان فیلم
فیلم مانند اکثر فیلم های فینچر تاریک و معمایی آغاز میشود. دو نوجوان یکی دختر یکی پسر در جایی تاریک داخل ماشین متوجه حضور یک ماشین متفرقه میشوند که آنها را ناراحت کرده است. مردی مرموز از داخل ماشین پیاده شده و این زوج جوان را به قتل میرساند، اما فقط زن میمیرد و پسر زنده میماند. فرد مرموز با زنگ زدن به اداره پلیس خود را معرفی میکند و به قتل این افراد اعتراف میکند و میگوید این قتل در این ساعت در این مکان اتفاق افتاده است و ناپدید میشود.
در ادامه داستان ما وارد سالن کنفرانس و تحریریه روزنامه ای در سانفرانسیسکو میشویم که در حال بررسی آخرین اخبار و رزومه های روز هستند که نامه ای به دستشان میرسد. این نامه از طرف قاتل مرموز فیلم است. در محتوی نامه آمده است: من کسی هستم که چند قتل را انجام داده ام و این قتل ها همچنان ادامه خواهد داشت. در داخل نامه برای شما دو قسمت که به صورت کد نوشته شده است وجود دارد و از شما میخواهم که این کدها را در روزنامه خود چاپ نمایید. در صورت خودداری از چاپ این کدها من هر روز چند نفر را خواهم کشت و به کشتار ادامه خواهم داد و هر وقت زوج جوانی را به دست بیاورم آنها را تکه پاره خواهم کرد. مسئولان روزنامه تصمیم بر این میگیرند که این کدها را در روزنامه خود چاپ کنند. یکی از کارمندان روزنامه به نام رابرت گری اسمیت (که این فیلم از روی کتاب و یافته های او ساخته شده است) که کاریکاتوریست روزنامه است به این کدها علاقمند میشود و خود را درگير رمزگشایی و پیدا کردن این قاتل میکند. او ابتدای امر موفق ميشود كشف كند که قاتل اسم خود را در این کدها ننوشته است و شروع به رمزگشایی میکند اما موفق نمیشود و بعد از این که این کدها در روزنامه منتشر میشود یک زوج معلم تاریخ ميتوانند این کدها را بشکنند.
در داخل کدها آمده است: از کشتن انسانها خوشم می آید چون از کشتن حیوانات وحشی در جنگل بیشتر لذت دارد چون انسان وحشی ترین موجود روی زمین است. این کار برای من یک شغل محسوب میشود و من از کشتن انسان ها لذت میبرم. بعد از مرگ در بهشت متولد خواهم شد و همه کسانی که کشته ام برده من خواهند شد و من نامم را به شما نخواهم گفت.
فیلم بعد از این نامه تازه متولد میشود و استارت فیلم به نوعی زده میشود. فیلم در سه جهت مختلف شروع به تعقيب داستان میکند، یک طرف پلیس، یک طرف دو روزنامه نگار که یکی کاریکاتوریست (رابرت گری اسمیت) و دیگری (پل آوری) و در طرف دیگر قاتل مرموز داستان قرار دارد، و این داستان را فینچر و جیمز ویندبلت در موازات هم دنبال میکنند.
در ساعت آغازین فیلم این روند و این طرز بیان داستان به خوبی دنبال میشود به طوری که ما فقط به قتل های این قاتل مینگریم و به دنبال سرنخ ها و دنبال کردن این سرنخ ها توسط پلیس و این دو روزنامه نگار هستیم.
قاتل پس از کشتن هر یک از قربانیانش طبق عادت خود به پلیس زنگ زده و آنها را از قتلی که انجام داده است آگاه میکند. اینبار قاتل مرموز نامه دیگری برای روزنامه میفرستد و در آن خود را زودیاک مینامد و از آنها میخواهد او را زودیاک صدا کنند.
قاتل مرموز که حالا برای خودش اسمی انتخاب کرده است دوباره دست به قتل میزند. این بار یک زن و شوهر را در کنار یک رودخانه گرفته و سلاخی میکند، او زن را کشته و مرد را زنده میگذارد. زودیاک همچنان به قتل های خود ادامه میدهد و پیاپی افراد را به قتل میرساند. قتل بعدی او یک راننده تاکسی است که به قتل میرساند و پس از آن تکه ای از پیراهن او را بریده و با نامه ای به دفتر روزنامه می فرستد و باز نیز به قتل خود اعتراف میکند. او اینبار در نامه اش گفته است میخواهد به اتوبوس حمل دانش اموزان حمله کند و آنها را به قتل برساند و این عمل موجب نگرانی های روزنامه نگاران و پلیس سانفرانسیسکو میشود.
پلیس ها که بعد از فهمیدن این اتفاق نگران و پریشان میشوند سراسیمه تر از همیشه به دنبال پیدا کردن زودیاک میشوند. آنها تمام سرنخ ها و اطلاعات در مورد زودیاک را جمع اوری میکنند اما تنها چیزی که دستشان را میگیرد تنها ردپای يك چکمه است که زودیاک به وقت کشتن آن زوج از خود به جای گذاشته است.
گری اسمیت که همچنان به دنبال حل پازل زودیاک است و سرنخ ها را دنبال میکند متوجه موضوعی میشود که اکثر این قتل ها در کنار دریاچه ها انجام شده است. گری اسمیت و همکارش پل اوری در حال گذاشتن این پازل ها در کنار همدیگر هستند تا به افکار زودیاک دسترسی پیدا کنند. زودیاک اکثر قتل هایش یک زوج بوده است اما در آخرین قتلش دست به قتل یک راننده تاکسی زده است. در اکثر قتلهایش که پای یک زوج در میان بوده است او زن ها را میکشد و مردها را سلاخی کرده و زنده نگه میدارد. هیچ اثر انگشتی و هیچ گونه خونی از خودش در صحنه جرم به جای نمیگذارد و بعد از قتل ها دستکش خود را در آورده و در صحنه جرم رها میسازد!
زودیاک به اداره پلیس زنگ میزند و خود را معرفی کرده و به آنها میگوید که صبح زود به برنامه تلویزیونی جیم دانبر زنگ زده و با ملوین بلی مشورت خواهد کرد. زودیاک به برنامه تلویزیونی زنگ میزند و با ملوین مشورت میکند. او که خود را سام معرفی کرده میگوید از وقتی که یک پسربچه را کشته دچار سردرد شدیدی شده است و دوست دارد فقط انسان ها را بکشد. ملوین بلی که میبیند زودیاک دست از کارهایش نمیکشد از او خواهش میکند که خود را معرفی کند و با او قرار ملاقاتی ترتیب بدهد اما سام یا همان زودیاک در جواب میگوید من همه آنها را خواهم کشت منظور زودیاک همان بچه مدرسه ای هاست. ملوین به زور او را مجبور میکند تا با او ملاقات کند سام از او میخواهد در زمان معینی در کنار دالی سیتی باشد. زودیاک خود را در قرار ملاقات نشان نمیدهد، دوباره او برای روزنامه نامه ای مینويسد که در آن اشاره کرده است شما نميتوانيد من را بگیرید. من باهوش تر از شما هستم. من در صحنه جرم هیچ سرنخی به جای نخواهم گذاشت. تمام انگشت هایم صیقل شده است و با موادی پوشیده شده است که این موجب نگذاشتن اثر انگشت در صحنه جرم است. پس به دنبال اثر انگشت نگردید. من به قتل های خود ادامه خواهم داد و شما نمیتوانید به من دسترسی پیدا کنید. او در نامه خود یک نقشه که نشان دهنده یک بمب است و همچنین یک نامه رمزدار دیگر قرار داده است.
رابرت و پل همچنان دنبال به دست آوردن سرنخ از نامه های زودیاک هستند. رابرت در مورد رمز و رازهای زودیاک برای پل توضیح میدهد. پلیس نیز همچنان به دنبال زودیاک است. از نامه ها و گزارش های زودیاک تا تماس های زودیاک با ملوين بلی اما همچنان زودیاک خود را مخفی نگه داشته است. او بعد از 2ماه و نیم دوباره به زن جوانی حمله میکند و بعد از خراب کردن ماشین او، او را سوار بر ماشین خود کرده و او و بچه اش را تهدید به مرگ میکند او برای اولین بار در طول فیلم است که زنی را زنده نگه داشته است. زودیاک به نگارش نامه هایش ادامه میدهد. در ادامه فیلم تحقیقات دو گروه ادامه پیدا میکند. از طرفي رابرت و از طرفی پلیس ها اما همچنان دستشان از زودیاک کوتاه میماند. زودیاک هیچ گونه ردی از خود به جای نمیگذارد. رابرت که از گشتن زودیاک به تنهایی خسته شده است تصمیم میگرد با اداره پلیس همکاری کند و آنها را برای پیدا کردن زودیاک یاری کند. او با تمام مشاهدات خود و تمامی سرنخ های کوچک و بزرگی که زودیاک در طی این سالها از خود به جای گذاشته به گشتن او میپردازد اما زودیاک همچنان فراری است. او زن ها را سلاخی میکرد و مردها را زنده میگذاشت. که با تحقیقات و جست و جو و پرسش و پاسخی که توسط پلیس و رابرت از این افراد انجام میشود هم هیچ چیز از این آدم ها نیز عاید آنها نمیشود.
رابرت طوری در این پرونده فرو میرود که سرانجام همسر دوم خود را از دست میدهد و همسر دوم او از او طلاق میگیرد. پل اوری به گوشه ای از خانه می افتد و دیگر توان ادامه ماجرای زودیاک را ندارد. پلیس های اصلی فیلم نیز دیگر توان پیدا کردن زودیاک را ندارند و خسته از آن که دیگر روی این پرونده کار کنند. زودیاک تمام این افراد را بازنشست ميكند.
در آخر فیلم میبینیم که یکی از افرادی که از دست زودیاک به نوعی در رفته است در پرسش مربوط به پلیس که از بین این عکس ها که مظنونین اين پرونده هستند کدام یک را میشناسد و کدام یک زودیاک است دست برروی یکی از عکس ها میگذارد و 80 درصد پیش بینی میکند که این زودیاک است اما باز پلیس با شک و تردید به گفته های او گوش میدهد.
زودیاک فراری است و دست اداره پلیس به او نرسید.
درباره کلیت داستان زودیاک و فیلم
دیوید فینچر با فیلم های قبلی خود از جمله هفت نشان داده که کارگردانی آشنا به موضوع قاتلین سریالی است. طبیعی است سرگذشت قاتلی واقعی که اعمالش چند دهه فرانسیسکو را در وحشت فرو برده و از همه مهم تر حضور و وجود انسان هایی که تعقیب او را تبدیل به تنها کار و وسوسه ذهنی خود کرده اند می تواند دستمایه خوبی برای وی باشد.
قاتلین زنجیری یکی از موضوع های جالب و در خور ساخت سینما هست که دیوید فینچر علاقه جالبی به آن دارد. قتل های زنجیره ای از پدیده هایی است که با نزدیک شدن به قرن بیستم شکل گرفت. شاید تقدیر این بود که هویت اولین قاتل سریالی کشف نشود یا کشف آن سال ها به طول بینجامد تا ضرورت تجهیز نیروی پلیس به علم و تکنولوژی مدرن رخ بنماید. اولین قتل های زنجیره ای در انگلستان صورت گرفت. مردی که به جک شکم پاره کن یا جک قصاب معروف شد، شروع به کشتن فواحش لندن کرد. جستجوی کارآگاه های اسکاتلندیارد سال ها طول کشید و مظنونین زیادی دستگیر شدند. اما هنوز بسیاری از مورخین و کارشناسان اعتقاد دارند که قاتل واقعی هرگز شناسایی و دستگیر نشد. هفت دهه بعد در آن سوی اقیانوس، قاتل دیگری که خود را زودیاک می نامید، شروع به کشتار انسان های بیگناه کرد. انگیزه او با جک شکم پاره کن تفاوت بسیاری داشت، ولی خیلی زود به دلیل ناکامی مامورین پلیس در یافتن وی تبدیل به دومین فرد مشهور فهرست آدم کش های ناشناس پس از جک شد. در سال ١٩٧٧ اولین رمان با شخصیت محوری زودیاک توسط کلیف اسمیت جونیور نوشته شد و در طول دهه های گذشته این تعداد به شش کتاب دیگر رسید. در اوایل دهه ١٩٩٠ اولین داستان گرافیکی بر اساس این شخصیت توسط استیون فریل نوشته و در انگلستان منتشر گردید. زودیاک تاثیر خود را بر موسیقی پاپ نیز گذاشت و در همین دوره آلبوم هایی متعددی با نام زودیاک قاتل یا قتل های های زودیاک منتشر شد. تلویزیون نیز در سال ١٩٩٦ با اختصاص دادن اپیزودی از ماجراهای "نش بریجز" پلیس سن فرانسیسکویی دان جانسون را به شکار مقلد زودیاک فرستاد. در پایان همین قسمت زودیاک واقعی با نش تماس تلفنی می گرفت. این ارجاعات در سریال های دیگری نیز تکرار شد.
در سال 2007 بود که فینچر نیز علاقه مند به این قاتل شد و درباره او فیلمی ساخت به همین منوال، زودیاک قاتلی مرموز از آمریکا، قاتلی در سانفرانسیسکو که همگان در دستگیری او ناکام مانده اند همچنان به قتل های خود ادامه میدهد...
شخصیت های داستان توسط فینچر خوب ترسیم شده اند، زودیاک را حتی یک لحظه هم در طول فیلم نمیبینیم اما باید گفت همان چندباری که فقط پاها و دست های زودیاک را میبینیم 4.5 شخصیت ایفای نقش کرده اند اما دو نقش سرنوشت ساز در فیلم است
-
"جيك گيلن هال"، بار سنگين بازي در نقش نويسنده كتابي كه فيلم بر اساسش ساخته شده را با شايستگي به دوش كشيده است. گري اسميت يك آدم ساده و بي پيرايه است كه اين سادگي او در تضاد با خشونت و سردي محيط اطرافش نمود بيشتري پيدا مي كند. او با علاقه شخصي در كنار آوري به تحقيق درباره زودياك مي پردازد و اشتياق خود را براي يافتن حقيقت، بيش از هر كس ديگري حفظ مي كند. درنهايت پاداش صبر و بردباري خود را نيز مي گيرد. هنر فینچر و فیلم نامه نویسش این بود که این کتاب گری اسمیت و این براورده ها را طوری وارد سینماها کرد که در بعضی اوقات فقط به گذشت فیلم فکر میکنیم که چگونه 2 ساعت 30 دقیقه از فیلم اینگونه سپری شد.
-
"رابرت داوني جونيور"، به خوبي اعتياد و احتياجش به الكل و مواد مخدر و سپس بيماري و گوشه نشيني خود را به نمايش گذاشته است. او نقش پل اوری را زیبا و دیدنی در اورده است به طوری که او به نقش هایی چون هری کثیف و پلیس افسانه ای استیوی مک کوئین در نقش بولت شباهت دارد. اما با روند داستان نقش پل اوری کم رنگ تر میشود و بیشتر بار فیلم روی زودیاک و گری اسمیت سنگینی میکند.
-
دو شخصیت اصلی دیگر فیلم دو پلیسی بودند که به دنبال پیدا کردن سرنخ ها از زودیاک بودند اما این سرنخ ها همچنان آنها را به جایی نامعلوم کشاند چون زودیاک همان طور که در نامه هایش اعلام کرده بود هیچ گاه از خود سرنخی به جای نمیگذاشت و تنها کدهایی که از طرف زودیاک برای آنها فرستاده میشد را ميشد به عنوان یک سرنخ در نظر گرفت.
اما چشمگيرترين وجه زودياك، تصويري است كه فيلم از حال و هواي محيط اداري و فضاي كاري سانفرانسيسكو در 35 تا 40 سال پيش ارائه كرده. اين تصوير با دقت تمام خلق شده و تقريبا بدون نقص است. از اين جهت مي توان اين فيلم را سندي از آن زمان محسوب نمود. قبلا در فيلم ها تصويري كه از اين دوران ارائه شده بود عموما چيزي نبود جز نمايش تحريف شده هيپي ها و مشتي نشانه هاي سطحي. اما آنچه در زودياك ارائه شده تصوير حقيقي همان شهري است كه مردم در آن زندگي و كار كرده اند و از آن روزگار به ياد مي آورند. به خصوص طراح صحنه دونالد گراهام برت، طراح لباس كيسي استورم و چهره پرداز فيلم.
در پايان اشاره اي هم به كار "ديويد شاير" و موسيقي او كه يكي ديگر از امتيازات فيلم است مي كنم. موسيقي زودياك با مضمون و حس فيلم در تك تك نماها هماهنگ است. قطعه گاردی من ساخته دوناوان كه دو سه بار در فيلم به گوش مي رسد، نيز آن را كامل مي كند.
در آخر میخواهم انتقادی از تلویزیون ملی ایران بکنم که این فیلم را در همان سال پخش کرد، اما نه به پخش آن بلکه به منتقدی که برای نقد این فیلم نشانده بودند. فیلم قبل از شروع، شروع به نقد شد و منتقد سیما بدون مقدمه و بدون توضیحات اضافی آخر فیلم که میشود گفت شیرینی فیلم میباشد را با لبخندی زیبا بیان کرد. امیدوارم حتي المقدور دوستان تلویزیون ملی ایران در انتخاب منتقدین خود وسواس بیشتری به خرج بدهند و این منتقدان نیز به دوستداران سینما احترام بگذارند تا شیرینی فیلم را همان اول فیلم نابود نسازند.
امیدوارم این تحلیل نیز مورد پسند شما قرار گرفته باشد.
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.41 برای بار اول به تاریخ 17-07-2011 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از سروش ممدوحی |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی