تحلیل و بررسی سینمای جهان
Cwa.67- تحليل و بررسي فيلـــــــم اتاق غواصی و پروانه (The Diving Bell and The Butterfly)
- توضیحات
-
تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 11 آبان 1391 23:13
-
نوشته شده توسط مدیریت سایت
-
بازدید: 5678
|
نام فیلم: اتاقک غواصی و پروانه |
|
|
|
|
|
اطلاعات فیلم |
|
|
کارگردان: جولیان اشنابل
تهیه کننده: کاتلین کندی، یان کیلیک
فیلمنامه: رونالد هاروود (فیلمنامه) ژان دومینیک بائوبی
موزیک متن: پاول کانتلون
فیلم برداری: یانوژ کامینسکی
تدوین: ژولیت ولفلینگ |
|
|
بازیگران |
|
|
متیو آمالریک
امانوئله سیگنر
ماریه خوزه کورزه
آنه کانسیگنی
مکس وون سیدو |
|
|
اطلاعات دیگر |
|
|
ژانر: درام، بیوگرافی
درجه نمایشpg-13
توزیع شده توسط کمپانی:
پته فرانسه
میراماکس فیلم
اکران فرانسه: 23 مارچ 2007
اکران ایالات متحده: 30 نوامبر 2007
مدت زمان: 112 دقیقه
ساخته شده توسط: فرانسه و آمریکا
زبان: فرانسوی
بودجه: 14 میلیون دلار
فروش کل فیلم: نزدیک به 20 میلیون دلار |
|
|
افتخارات و جوایز |
|
|
نامزد 4 جایزه اسکار سال 2008
بهترین فیلمبرداری
بهترین گاردگردانی
بهترین تدوین
بهترین فیلم نامه اقتباسی
برنده بهترین گارگردانی از جشنواره گلدن گلوب
برنده بهترین کارگردانی و برنده "جایزه فنی بزرگ" از جشنواره فیلم کن
برنده بهترین فیلم نامه اقتباسی از بفتا |
|
|
تحلیل و بررسی از: علی اصغر بیات |
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر منتشر شده است لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
|
|
|
تحلیل فیلم اتاق غواصی و پروانه |
|
|
تحلیل فیلم
مقدمه:
خیلی وقت ها به این فکر می افتم که اگر از فردا یک آدم متفاوتی بشوم، مثل زمانی که دل کسی را می شکنم و یا پدر و مادرم را آزرده خاطر می کنم و یا برای یک تحول بزرگ زندگیم می خواهم کاری انجام دهم، همیشه پیش خود این فکر را می کنم "از فردا دیگه تغییر می کنم". ولی مسئله اینجاست که اگر فردایی وجود نداشته باشد چطور؟ اگر امروز روز آخر باشد چطور می شود و شاید در همین لحظه صحبت، زمان ما تمام شده باشد. این حرف میتواند در مورد مرگ باشد یا اتفاق هایی که بین هر چند میلیون نفر برای یک نفر اتفاق می افتد، مثل اتفاقی که برای "ژان دومینیک بائوبی" سر دبیر مجله معتبر ال فرانسه افتاد.
ژان یک انسان موفق در زندگی بود و به بیشتر چیزهایی که می خواست رسیده بود ولی مشکل اساسی در روابط او بود، او با همسرش مشکل داشت و همچنین به فرزندانش خیلی اهمیت نمی داد، و کمتر کسی می توانست با ژان مدت زیادی رابطه داشته باشد.
زندگی واقعی کارکتر اصلی فیلم:
داستان از اینجا آغاز می شود که یک روز ژان برای بردن پسرش به خانه همسرش (که در حال جدایی از همدیگر هستند) با او سوار اتومبيل می شوند و به حرکت در می آیند. در طول مسیر و در جاده سرسبز و زیبا ناگهان اتومبيل می ایستد در حاليكه ژان بدون حرکت در ماشین نشسته است و پسرش با فریادهایی حاکی از ترس کمک می خواهد.
ژان به مدت 3 هفته در کما می ماند و وقتی که به هوش می آید کاملا گیج شده است و اصلا نمیداند که کجاست. دکتر به او توضیح می دهد که اکنون در بیمارستان است و او سه هفته در کما بوده است. ناگهان دکتر خبری به ژان می دهد که دنیا را روی سر او خراب می کند، (شما متاسفانه دچار بیماری " سندرم قفلشدگی" شده اید).
ژان هم میبیند و هم حس می کند ولی نمي تواند هیچ حرکتی بکند و تنها می تواند پلک بزند. بله او اسیر شده است، اسیر بدن خود، بدون حرکت. و آشفتگی هایی که برای او به همراه دارد.
نکته جالب زندگی ژان دومینیک بائوبی این است که به جای اینکه در این حالت اسف بار کاملا ناامید شود و انتظار تلخ مردن را داشته باشد، شروع می کند به گذشته فکر کردن و اینکه چقدر به همسر سابقش که سه فرزند از او دارد کم لطفی کرده است. ولی متاسفانه دیگر دیر شده است. او اشک می ریزد و از ناتوانی خود غمگین است که دیگر نمی تواند كاري کند.
ژان دومینیک بائوبی از طریق پلک زدن به همراه پرستارش شروع می کند به نوشتن یک کتاب به اسم " اتاقک غواصی و پروانه". بدین صورت که پرستارش با استفاده از الفبای خاصی که برای اینکار درست شده، حروف را نام مي برد و هرگاه به حرف مورد نظر می رسند ژان پلک چپش را می بندد و از این طریق پرستار متوجه حرف می شود. و بعد از چند بار بستن و باز کردن پلک یک کلمه ایجاد می شود و بدین صورت جمله ها شکل می گيرند. این تنها روش برای فهمیدن منظور او و نوشتن کتاب است. او مجبور است بیش از دویست هزار بار پلک بزند. (البته او با همین روش مي تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار کند). هر روز نمي توانند بیش از یکی دو صفحه بنویسند و اين باعث می شود که کار زمان بیشتری ببرد. ولی بالاخره با صبر و پشتکار و بعد از 14 ماه تلاش بی وقفه او موفق ميشود کتابش را تمام کند و شاید اين تنها انگیزه او برای ادامه زندگی است. به دلیل اینکه ژان 10 روز پس از اتمام کتابش به دلیل بیماری ذات الریه درمي گذرد.
و فروش کتاب ژان بسیار عالی بود به طوری که 25 هزار نسخه چاپ اولیه در روز اول به فروش رسید و در هفته اول توانست 150 هزار نسخه بفروشد.
داستان فیلم:
فیلم از آغاز روزی که ژان دومنیک چشمانش را در بیمارستان باز می کند شروع می شود و با پایان یافتن زندگی او به اتمام می رسد و در این بین با خاطرات او به گذشته میرویم و با رویاهایش سفر می کنیم. فیلم یک فیلم درام است به طوری که در خیلی از صحنه ها قلب انسان به درد می آيد و نه به خاطر فیلم و یا شخصیتش، بلکه به این دلیل که داستان فیلم یک داستان واقعی است و به این فکر می کنیم که شاید این اتفاق برای هر کسی بیافتد.
شروع فیلم با یک صحنه تار است و به مرور شفاف می شود و فیلمبرداری این حس را به همه منتقل می کند که دارد از دریچه یک چشم نگاه می کند. و سپس پلک زدن ها را مي بينيم، که زمانی که پلک زده می شود تصویر كاملا سیاه می شود و مشخص می شود که ما با دید یک نفر دیگر به فیلم نگاه می کنیم. و حالا دو پرستار که روبروی ما هستند و وقتی متوجه باز شدن چشم می شوند دکتر متخصص را خبر می کنند.
زمانی که دکتر می آید توضيحاتی به او می دهد از جمله اینکه او سه هفته در حالت کما بوده است و دچار نوعی بیماری نادر از خانواده سکته مغزی شده است.
حال زمان آن رسیده که با کاراکتر فیلم ارتباط برقرار کنیم و با او در مسیر فیلم یکی بشویم. همانگونه که قبلا هم گفتم فیلم از نگاه شخصیت اول داستان است و صحبت هایی که او می کند به صورت خاصی صدا گذاری شده است و انگار این ما هستیم که داریم حرف می زنیم. دکتر به او می گوید که اسمت را بگو و ژان هم اسم خودش را می گوید ولی دکتر دوباره می گوید سعی کن اسمت را بگويی و ژان می گوید که همین الان گفتم. سپس دکتر به او می گوید که قدرت تکلم خود را از دست داده است.
در ادامه دکتر آلن لوپز دکتر عصب شناس به او تمام حقایق تلخ این بیماری را می گوید: تو به بیماری به اسم "کار غیر عادی و یا ناکارآمدی رگ های منتهی به مغز" مبتلا شده ای. و به همین دلیل از سر تا نوک پایت فلج شده است و حتی نمی توانی صحبت کنی. و به او می گوید که نام این بیماری "سندروم قفل شدگی" است.
در یکی از سکانس های وحشتناک فیلم ژان برای اولین بار تصویر خود را در سطح براق راهرو می بیند و به خودش می گوید "خدایا این دیگر چه موجودی است؟".
در ادامه چند پزشک متخصص برای اینکه با او ارتباط برقرار کنند چند تکنیک ساده به او می آموزند بدین صورت که جواب های بله را با یک بار پلک زدن نشان دهد و جواب خیر را با دوبار.
سپس یک گفتار درمان با استفاده از یک روش جدید به او می آموزد که چگونه بتواند منظورش را روی کاغذ پیاده کند. بدین صورت که گفتار درمان شروع به خواندن حروف (با اولویت استفاده زیاد) می کند و وقتی به حرف مورد نظر مي رسد ژان یکبار پلک می زند. و اینکار را آنقدر ادامه می دهند تا یک کلمه را بتوانند درست کنند. بدین صورت می توانند بفهمند که او چه می خواهد بگوید. اولین جمله ای که ژان با استفاده از این روش می گوید این است "من می خواهم بمیرم".
نکات جالب فيلم:
در فیلم وضعیت ژان دو بار مورد مقایسه قرار می گیرد. یکبار زمانی که دوست ژان که در بیروت اسیر بوده به او می گوید: "من کاملا تو را درک می کنم اینکه در یک سلول اسیر باشی و هیچ امیدی به بیرون رفتن از آن نداشته باشی و همیشه احساس ناامیدی و ناتوانی بکنی."
در جای دیگر پدر ژان به او می گوید: "ما هر دو دچار سندروم قفل شدگی هستیم. با این تفاوت که تو در بدن خودت زندانی شده ای و من در آپارتمان خودم زندانی هستم."
یکی از نکات خیلی جالب فیلم زمانی است که همسر ژان برای اولین بار به دیدن او می آید و زمانی که می خواهد خداحافظی بکند ناگهان تمام تصویر خیس می شود به طوری که ما کاملا درک می کنیم که ژان در حال گریه کردن است و اين یکی از صحنه هایی است که کاملا با شخصیت فیلم یکی می شویم.
در فیلم ناامیدی ها و تلاش ها بسیار زیبا تصوير شده است. مثلا در جایی از فیلم که می خواهند چشم راست ژان را برای همیشه ببندند، او فریاد می زند که "خواهش می کنم این کار را نکنید" ولی کسی صدای او را نمی شنود یا زمانی که می خواهد به پرستار بگوید که تلویزیون را خاموش نکن ولی پرستار بدون توجه به او تلویزیون را خاموش می کند کاملا یاس را در بیننده ایجاد می کند. و لی در جایی زمانی که یک مگس او را اذیت می کند، ژان آنقدر تلاش می کند برای اینکه بتواند سرش را تکان بدهد تا مگس را فراری بدهد و بالاخره سر او مقداری تکان می خورد و پرستار ها متوجه او می شوند و مگس را فراری می دهند.
در بیشتر قسمت های فیلم ما از دریچه چشم سالم ژان، فیلم را می بینیم و زمانی که او پلک می زند صفحه تصویر سیاه می شود و در لحظاتی از فیلم کاملا شخصیت بازیگر با ما یکی می شود و انگار این خود ما هستیم و پرستار ها با ما سخن می گویند. و به همین دلیل در زمان یاس و ناامیدی ما هم ناامید می شویم و در پیروزی ها ما هم خود را شریک می دانیم.
معرفی کاراکتر اصلی فیلم:
ژان دو: شخصیت اصلی فیلم است که داستان بر اساس این شخصیت شکل گرفته است. ژان ویراستار مجله "ال" فرانسه است، که در یک حادثه نادر دچار بیماری "سندرم قفلشدگی" می شود. او در این فیلم دارای دو شخصيت است، یک شخصیت متاسف و پشیمان که از کار های گذشته اش به شدت ناراحت است. و دیگری شخصیت خاطرات او است که یک انسان کم عاطفه، بی بندو بار، بی مسئولیت و بدون تعهد است.
ژان در جایی گفته است: به جز چشم من دو جای دیگر در بدنم فلج نشده است: "یکی حافظه ام و دیگری تخیلاتم" و اینها باعث می شوند که از قفس خودم رها شوم.
تکه ای از نوشته های ژان دو:
از میان پرده های ترس و وحشت کورسویی ار نور خبر از شروع روز را می دهد. درد پاهایم، سرم صدها کیلو وزن دارد. تمام بدنم در نوعی لباس غواصی اسیر شده است. کار من شده نوشتن سفرنامه بدون حرکت از مکانی دور افتاده بر لبه ساحل تنهایی.
چرا باید این فیلم را ببینیم:
این فیلم از چند منظر قابل بررسی است: اول اینکه یک فیلم خوش ساخت و زیبا است با بازیگری خیلی خوب و موسیقی متن فوق العاده و تکنیک هایی همچون بردن بیننده به نگاه شخصیت، که تمام این مطالب به خصوصیات این فیلم می افزاید.
نکته دیگر در مورد این فیلم این مسئله است که این تنها یک فیلم نیست بلکه داستان زندگی یک ابرانسان است. کسی که در اوج ناتوانی و عجز، امیدهایش را از دست نمی دهد و با تلاش بسیار زیاد به نوشتن کتاب خود می پردازد.
و به نظر من یک فیلم آموزنده و تاثیر گذار است.
|
|
|
با تشکر از سعید سرخی بابت گرافیک و مهناز عابدینی بابت ویراستاری |
|
|
|
|
|
|
|
|
این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینماسنتر و با شماره Cwa.67 برای بار اول به تاریخ 28-04-2012 در انجمن سینماسنتر منتشر شده است، لذا هر گونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینماسنتر CinemaCenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد. |
|
|
تحلیل و بررسی از علی اصغر بیات |
|
ارسال نظر
ترجمه و پشتیبانی توسط:شرکت جومی